تاریخ تکرار می شود! (۶ _ پایان)

اگرچه اغلب، این بدی ها و فجایع هستند که مشمول اصطلاح “تکرارِ تاریخ” می شوند؛ ولی گاهی خوبی هایی هم وجود دارند که نه تنها در تاریخ مکرر شده، بلکه یک بار وقوعشان کافی است که تاریخی شوند…

و محبت های خانم غلامی و غلامی ها از این دست است…

آقای توسی گرامی در جایی از شرح حالشان می فرمایند:

بدلیل ملاقات احساسی که با همسرم داشتم حالم منقلب و در حال خفگی بودم .پرستارم با دیدن حال خرابم سریع دستگاه ساکشن رو روشن کرد و لوله مربوطه را در حلقم فرو کرد و بعد از چند دقیقه حالم خوب شد و نفس راحتی کشیدم و دلم روشن شد .پرستار امروزم که خیلی از او راضی بودم خانم غلامی بود. انسان واقعا خدمتکاری بود بعد از تزریق داروها و تعویض سروم های تمام شده بیماران، در جایی می نشست که من و بقیه بیمار ها رو ببینه و با کوچکترین اشاره ای برای رفع ناراحتی بر بالین بیمار حاضر میشد.و در اخرکار سوال میکرد دیگه کاری نداری انجام بدم ؟ این طرز رفتار باعث میشد انسان شرمنده بشه و اگر کاری هم داشتم بی خیال شم .خداوند این فرشته الهی رو سلامت و موفق نگهدارد

خانم غلامی را من هم به یاد دارم. خانم غلامی و چندین و چند پرستار، بهیار، کمک بهیار و خدمه ای که در آن وحشتکده، نه تنها دلخوشی و پشتگرمی ای برای من بودند، بلکه حتی گاهی منجی من می شدند…

اگرچه در بایگانی ذهنم انبوهی از دیده ها و شنیده ها و تجربیات تلخ و موحش انبار شده اند؛ ولی خاطرات خوشی از این دسته افراد که من آن ها را “فرشته خوی” می نامم نیز به یادگار دارم که آن ها را در گنجینه ی قلبم، در کنجی که شایسته گان را در آن جای می دهم، محفوظ می دارم.

خاطرات خوبی که زین پس آن ها را در جای خود بازگو خواهم کرد؛ زیرا همانطور که همیشه ادب را از بی ادبان نمی آموزند، و اشاعه ی ادب، در نهایت در سیطره ی اصالتمندان است و رسالت بزرگان؛ آگاهی دادن و نفی بدی ها تنها با ذکر رذالت ها و سیاهی ها میسر نمی شود و الگوی خوبی ها، نهایتا و اصالتا فرشته خویانند…

نتیجتاَ من تنها با بیان تیرگی ها و مشکلات به مقصود خود نمی رسم؛ همانطور که در شرح احوال و تجربیاتم، از دلِ تلخی ها و یاس ها، بارقه های امید را جلوه گر می سازم تا هدف خود را که انگیزه دادن به دیگرانی است که آیدای پیش از تولدی دیگر نیز به این طیف تعلق داشت، میسر سازم؛ اکنون نیز برای نیل به مقصودم که آگاهی دادن و بیدار ساختن قشر درمانگر است که بواسطه ی طبیعت و ماهیت حرفه شان به مرور زمان، بسیاری از مسائل برایشان عادی شده و دیگر به چشمشان نمی آید، ضمن بیان کاستی ها و مشکلاتی که بعضا ریشه در بی وجدانی ها و عدم درک موقعیت حرفه ای و انسانی شان دارد، نمونه هایی از کسانی که بر همین مشکلات غلبه کرده و کاستی ها، بهانه ی کسری انسانیت در آن ها نبوده است را نیز بیان می کنم.

سری “تاریخ تکرار می شود” در این پست به پایان می رسد، ولی این بدین معنا نیست که خاطرات تلخ من محدود به همین چند مورد است. بانی و ایده ساز این نوشته ها آقای توسی گرامی بودند و خمیرمایه و اساس آن ها تشابهاتی است که در احوالات من و ایشان در دوران اقامتمان در شکنجه گاهی مشترک، وجود داشت. در همین جا از ایشان تشکر می کنم که اجازه دادند به شرح حالشان استناد کنم و ایده ی این چند پست منحصرا متعلق به ایشان است

پس بعد از ذکر تمام این تشابهات، اکنون زمان آن است که این سری را در همین جا خاتمه داده و تحت عنوانی دیگر به مکتوب کردن یک یک خاطراتم ادامه دهم. این سری تنها شامل خاطرات بد بود، زیرا خاطره ی خوش مشترکی با جناب توسی نداشتم؛ پس فقط یادی از پرستار مهربان، خانم غلامی، کردم؛ ولی همانطور که گفتم در آینده به خاطراتی از خوبی ها هم خواهم پرداخت.

این سری برای من دستاوردهای زیادی داشت. علاوه بر مخاطبان و دوستان همیشگی، این مطالب مورد مطالعه ی دانشجویان پزشکی و پرستاری و همچنین شاغلین در این رشته ها قرار گرفت و موجب ارتباط بیشتر من با آن ها شد. مکاتبات و روابط اخیرم با این افراد آنچه را که از چندی پیش بدان پی برده بودم، بر من ثابت کرد و آن اینکه، نسل جدیدِ درمانگران درک بالاتری از موقعیت حرفه ای خود دارند؛ بر مشکلات واقفند و خواستار اصلاح؛ گوش شنوا دارند و ظرفیت انتقاد… البته نمی توان به این تعداد افراد معدودی که من شناخته ام استناد کرد و حکم قطعی داد که بخش درمان آینده ی بهتری خواهد داشت، زیرا آخرین مشاهداتم در چند بیمارستان حاکی از آن بود که همچنان سایه ی اهمال بر تمام جنبه های درمان سنگینی می کند و “بَلبَشو!” هنوز هم صفت درخوری است که می توان به اوضاع جاری در مراکز درمانی نسبت داد؛ ولی من بشخصه به آینده ای بهتر امیدوار شده ام و اگر تا دیروز برایم مسجل بود که طب در ایران با شیبی تند به سوی قهقرا می رود، اکنون خوشبین هستم که حتی اگر منحنی کِیفی آن در جهت ترقی به سوی سیری صعودی متمایل نشود، دستکم به صراطی مستقیم نزدیک خواهد شد و به تعادل قابل قبولی خواهد رسید…

دیگر آنکه این مطالب زمینه ی آشنایی مرا با افرادی فراهم آورد که در حوزه ی متفاوت و کمتر آشنایی از رشته ی پزشکی فعالیت دارند و ایشان فعالین بخش آموزش و اخلاق پزشکی و مسائل اجتماعی مربوط به آن هستند. کسانی که دغدغه شان نه صرفا طبابت و کسب مرتبه ی اجتماعی و اقتصادی ای است که این شغل به همراه دارد، بلکه کُنه و اساس و ماهیت انسانیت مدار این علم است.

دوست عزیزم مونا در رابطه با رشته ی تحصیلی اش، (اگر اشتباه نکنم) مشاوره ی خانواده و ازدواج (در مقطع کارشناسی ارشد)، که از زیرمجموعه های علوم انسانی است حرف خوبی زد. او گفت: «از زمانی که به این رشته وارد شدم اهمیت علوم انسانی را دریافته ام و فهمیدم که چرا کشورهای پیشرفته به علوم انسانی بهای زیادی می دهند؛ در حالی که در جهان سوم رشته های مرتبط با ریاضی و تجربی، رونق و اَرج و قرب بیشتری دارد.»

و من اضافه می کنم که چنین ارج و قربی تنها یک پرستیژ اجتماعی کاذب است؛ زیرا ابتدا باید برای انسان سازی سرمایه گذاری کرد تا انسان های لایقی به بار بیایند که بتوانند سازنده باشند و در نتیجه سازندگی میسر شود. تنها اینگونه است که می توان پیشرفت کرد…

در مورد طب و اصولا رشته های مرتبط با درمان نیز قبل از ورود به حیطه ی کاربردی و عملی، اول باید به بخش انسانی و درونی آن پرداخت. باید در مفهوم واقعی کلمه، پزشک تربیت کرد نه اینکه صرفا پزشک تولید کنند.

و تربیت پزشک، دغدغه و هدف افراد فعال در بخش آموزش و اخلاق پزشکی است؛ کسانی که من ایشان را عاشقان حقیقی علم طب می دانم… کسانی که مشعل دار مسیر مبهم آینده ی این علم هستند و روشن کننده ی افق های پنهان در ظلمات جهل و نسیان…

پی نوشت: تا پایان امتحانات (اواخر خرداد)، دیگر پست جدیدی نخواهم گذاشت…

پی نوشت ثابت: دوست بسیار عزیزی کل مطالب این وبلاگ را، از ابتدا تا پایان سال ۹۱، بصورت پی دی اف یا کتاب الکترونیکی درآورده اند. اگر کسی تمایل دارد که این فایل پی دی اف را به صورت پیوست در ایمیلش دریافت کند تا برای دوستانش نیز بفرستد، ایمیلی به ایمیل زیر بفرستد تا آن را برایش ارسال کنم… متشکرم…

این نوشته در ! ICU آسیب شناسی, تاریخ تکرار می شود!, خاطرات - تجربیات پراکنده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

88 پاسخ به تاریخ تکرار می شود! (۶ _ پایان)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Click to Insert Smiley

SmileBig SmileGrinLaughFrownBig FrownCryNeutralWinkKissRazzChicCoolAngryReally AngryConfusedQuestionThinkingPainShockYesNoLOLSillyBeautyLashesCuteShyBlushKissedIn LoveDroolGiggleSnickerHeh!SmirkWiltWeepIDKStruggleSide FrownDazedHypnotizedSweatEek!Roll EyesSarcasmDisdainSmugMoney MouthFoot in MouthShut MouthQuietShameBeat UpMeanEvil GrinGrit TeethShoutPissed OffReally PissedMad RazzDrunken RazzSickYawnSleepyDanceClapJumpHandshakeHigh FiveHug LeftHug RightKiss BlowKissingByeGo AwayCall MeOn the PhoneSecretMeetingWavingStopTime OutTalk to the HandLoserLyingDOH!Fingers CrossedWaitingSuspenseTremblePrayWorshipStarvingEatVictoryCurseAlienAngelClownCowboyCyclopsDevilDoctorFemale FighterMale FighterMohawkMusicNerdPartyPirateSkywalkerSnowmanSoldierVampireZombie KillerGhostSkeletonBunnyCatCat 2ChickChickenChicken 2CowCow 2DogDog 2DuckGoatHippoKoalaLionMonkeyMonkey 2MousePandaPigPig 2SheepSheep 2ReindeerSnailTigerTurtleBeerDrinkLiquorCoffeeCakePizzaWatermelonBowlPlateCanFemaleMaleHeartBroken HeartRoseDead RosePeaceYin YangUS FlagMoonStarSunCloudyRainThunderUmbrellaRainbowMusic NoteAirplaneCarIslandAnnouncebrbMailCellPhoneCameraFilmTVClockLampSearchCoinsComputerConsolePresentSoccerCloverPumpkinBombHammerKnifeHandcuffsPillPoopCigarette