بمدت سه ماه در ای سی یو بیمارستان مشهد بودم.همچنان زیر دستگاه و بدون هیچ پیشرفت یا پسرفتی.البته نمی شود گفت بدون هیچ پیشرفتی زیرا بعد از ، به گمانم ، دو ماه دست چپم حرکت نامحسوسی از خود نشان داد.
چندین بار برای جدا کردنم از دستگاه تنفسی تلاش هایی کردند که بی نتیجه ماند.از نظر پزشکان من برای همیشه ، تا اخر عمر نامعلومم ، زیر دستگاه می ماندم.پزشکی می گفت که من هر یک ساعت که با دستگاه تنفس می کنم بمدت یک روز به وابستگی ام به دستگاه اضافه شده و ۱ روز شانس جدا شدن از دستگاه را از دست می دهم.به حساب این پزشک من باید در روز محشر نیز با دستگاه در پیشگاه خداوند حاضر می شدم.:angel
در ای سی یو هر روز و هر روز سهل انگاری هایی در موردم صورت می گرفت که تقریبا هفته ای چند بار مرگ را به چشم می دیدم و ناگزیرخودم را برای مرگی – در واقع کشته شدنی – قریب الوقوع اماده کرده بودم.
اگر بیش از ان در ان ، ای سی یو می ماندم مرگم حتمی بود.مرگی تدریجی و زجر اور.باید مرا از ان جا می بردند.به هر قیمتی که بود.
پدر و مادرم به هر ضرب و زوری که بود و با پیگیری ها و هماهنگی های از راه دور پسرخاله ام درامریکا – که خود برای خودش به قدر یک کتاب ماجرا دارد و می توان گفت که نجات یافتن و زندگی ام را مدیون او هستم – از بیمارستانی خصوصی در تهران پذیرش گرفتند به امید ان که در ان جا برای بهبود شرایطم کاری کنند.
برای انتقالم به ان بیمارستان با یک شرکت خدمات امبولانس در تهران که امبولانس هایش به دستگاه تنفسی مجهز بود – یافتن این شرکت را هم مدیون پسرخاله ی دیگرم هستم – هماهنگ کردند تا به مشهد بیایند و مرا به تهران منتقل کنند.نظر پزشکان مشهد این بود که تا پایم را از ای سی یو بیرون بگذارم خواهم مرد.ولی والدینم ترجیح می دادند که در اغوش خودشان و سریع و بدون درد بمیرم تا در ای سی یو با زجر و در تنهایی.
.
.
.
روز رفتن فرا رسید…روز ازادی…نه ، بهتر است بگویم روز فرار.
– ایدا خانوم ، اومدیم ببریمت…اماده ای؟
این صدای راننده ی امبولانس بود .چه لبخند شیرینی داشت.چه لحن محبت امیزی ، وچه جمله ی دلنشینی از زبانش جاری شد.
” اومدیم ببریمت.”
من با لبخندی به دعوتش پاسخ مثبت دادم.
اواسط تابستان بود.سه ماه بود که خورشید را ندیده بودم.خورشید هم مرا ندیده بود. صورتم را با پارچه ای پوشانده بودند تا نور ، چشم هایم را اذیت نکند. ولی خورشید لجاجت می کرد و انوار طلائیش را بسوی چشم هایم شلیک می کرد.انوا ر طلایی به هر ضرب و زوری که بود دل تار و پودهای پارچه را می شکافتند و به چشم هایم نفوذ می کردند.چشم هایم را نوازش می دادند و سلام خورشید را به من می رساندند.
مرا در امبولانس گذاشتند.خیلی ها به بدرقه ام امده بودند.هیچ یک را ندیدم.تنها صدای ابراز احساساتشان را می شنیدم .
بزودی به راه افتادیم…
بگذریم از اینکه شرکت امبولانس زیر تمام قول هایش زد و امبولانس دیگری که قرار بود اسکورتمان کند را نفرستاد و از ۵ کپسول اکسیژنی که قولش را داده بودند سه تایش خالی بود و پزشک متخصص بیهوشی که قرار بود همراهیم کند یک تکنسین بیهوشی از اب در امد و امبولانسی که قرار بود بقدر یک سوئیت جا داشته باشد بقدر تونل دستگاه MRI تنگ بود و تکنسین بیهوشی خیلی غرغرو بود و مادرم از کلاهی که سرمان گذاشته بودند کفرش در امده بود و پدرم فکر تخته کردن در شرکت امبولانس را در سر می پراند و…
ولی …
ولی با همه ی این ها مرا زنده و سالم به تهران رساندند و بدین ترتیب مشت محکمی زده شد بر دهان امریکا و مرگ بر اسرائیل … آه نه ، ببخشید ، بر دهان انانی که خروج مرا از ای سی یو برابر با مرگ حتمی ام می انگاشتند.
و انروز تمام کائنات می شنیدند ، فریاد تحسین و هلهه ی شادی و پایکوبی ملکوتیان را و همه می دیدند تاج طلایی را که پروردگار با دست خود بر سر مادرم گذاشت و مدال افتخاری را که بر سینه ی پدرم نصب کرد و بخاطر انهمه جسارت و درایت و ایمان بر ان دو درود فرستاد…
:regular
درباره ی من :
سلام بر شما خواننده ی عزیز
آیدا الهی هستم.
هر آنچه را که بخواهید درباره ی من و اهدافم از وبلاگ نویسی بدانید می توانید با مراجعه به لینک های زیر دریابید.
مقدمه ی وبلاگ
مجموعه ی شرح حال من
سپاس گزارم.
امضاء : دست از طلب ندارم ، تا کام من برآید ... *توجه*: اطلاعات این وبلاگ از تجربیات شخصی حاصل آمده اند، در مورد بیماری و مشکلات سلامتی خود به آن ها استناد نکرده، با پزشک مشورت کنید.
***********************آیدا را در اینستا و تلگرام هم دنبال کنید
وبلاگ دیگر من: قطره قطره تا دریا ...بایگانی شمسی
جست و جو در مطالب
فید وبلاگ :
Special.ir
دسته بندی موضوعی:
- ! ICU آسیب شناسی (۲۱)
- آهنگ نوشت (۸)
- به اشتراک گذاشتن تجربیات… (۳۸)
- به یاد نوید (موسس سایت اسپشیال) (۸)
- تاریخ تکرار می شود! (۶)
- خاطرات – تجربیات پراکنده (۱۵)
- دستهبندی نشده (۳)
- رسانه (۱)
- روزمرگی (۷۰)
- شرح حال … (۱۰)
- فرشته خویان (۱۵)
- ماجراهای من و آقای عدالت (۹)
- متفرقه … (۴۳)
- مسابقات وبلاگی (۲)
- مناسبت ها … (۵۴)
- همراه شو رفیق! (۴)
- یکی به نعل، یکی به میخ! (۱)
آیدا…، در مطبوعات!
روزنامه پزشکی "سپید"
3- و من آن روزها را به یاد خواهم داشت
7- من اتونومیک دیس رفلکسی دارم، آقای دکتر...
8- تلاشی سخت برای جدا شدن از دستگاه تنفس
* * *
فصلنامه "رابط سلامت"؛ شماره 42-44؛ پاییز و زمستان 93
* * *
تجدید چاپ
***********************گاهنامه ی باران؛ شماره ی شش ،ویژه نامه ی روز پرستار 95
* * *
داستانی فراموش ناشدنی (نخستین ترجمه ی من)
پست مربوط به این کتاب در وبلاگ
در صورت تمایل به تهیه ی این کتاب،
در حال حاضر، می توانید از طریق دو پایگاه اینترنتی زیر به آن دسترسی داشته باشید. (به زودی در چند سایت دیگر نیز قرار خواهد گرفت.)
دومین ترجمه من
⭐️خرید مستقیم و آسان کتاب از کانال انتشارات مهراندیش @mehrandishbooks :
* اعضای کانال میتوانند کتابهای درخواستی را با ۲۰٪ تخفیف خرید کنند.
* هزینه پست سفارشاتِ بیشتر از صد هزار تومان بهعهدهٔ مهراندیش است.برنامه ی از کجا شروع کنم؟
(شبکه یک. برنامه ی از کجا شروع کنم؟ راهنمای شروع و موفقیت در کسب و کار. این برنامه آیدا الهی مترجم زبان انگلیسی. پخش: 14 فروردین 95 ساعت 10:07 دقیقه شب.)
مستند کیمیای سعادت
مستند تلویزیونی "کیمیای_سعادت"؛ قسمت 24، آیدا الهی؛ پخش شده در تاریخ سه شنبه، 24 خرداد 96 ساعت 21:10 (نه و ده دقیقه) از شبکه قرآن سیمامشاهده در آپاراتآخرین دیدگاهها
- Ремонт серверов в Москве در فرشته خویان ۸ (قسمت اول)
- https://trek.zone/pl/stany-zjednoczone/miejsca/326218/la-comedia-dinner-theatre-springboro در ماجراهای من و آقای عدالت (قسمت توجیهی) …
- porn sex در فرصتی برای شنیده شدن صدای بیماران…
- porn sex در به بیمار خود گوش فرا دهید!
- GartandmiX در زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت…
- porn sex در داستانی فراموش ناشدنی (نخستین ترجمه ی من)
- porn sex در معرفی یک کتاب …
- Armandokkeria در معرفی یک ابزار (جهت تایپ)…
- porn sex در اندر احوالات اسپاسم ( ۱ ) …
- Ремонт техники в Москве در زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت…
- Ремонт объективов در لطفاً صورتم را شطرنجی کنید!
- Ремонт серверов в Москве در زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت…
- Ремонт серверов در به مناسبت هفتمین سالگرد نوید مجاهد…
- Ремонт объективов در افتتاح وبلاگ جدید …
- GartandmiX در به بیمار خود گوش فرا دهید!
- GartandmiX در مادری را تو معنا کن…
- Ремонт серверов در معرفی یک کتاب …
- GartandmiX در در پشت گوش هایم چه می گذرد؟! …
- GartandmiX در اما دعای من غیر از این بود…
- GartandmiX در فرشته خویان (۳ – قسمت اول)
پیوندها
- *ایرمان*
- "دختری که با مغزش راه می رفت"
- Dr. Mari
- Movie, Chocolate And Hot Tea
- Movies, Chocolate, and Hot Tea 2
- Yasna
- آذرین
- آرامشی طوفانی
- آرش و آوین
- آرشید
- آسیب طناب نخاعی: برسی و تبادل اطلاعات و تجربیات مرتبط با ضایعات نخاعی
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آنا
- آیدا …
- ادبیات معاصر
- ازدواج معلولین
- استیونس کراسکیان
- افاضات یک جاهل
- افق
- این روزها…
- این مهمان ناخوانده
- بارونو دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره
- برای پدر
- برای پدر 2
- بهار دوباره (خاطرات کموتراپی من)
- بید مجنون
- بیدمشک
- پ مثل پریسا
- پرواز تا بی نهایت
- پرواز روی بال ها
- تازه ترین طعم (قصه ی گل ناز و مداد سیاهشه)
- تلخ و شیرین
- جدال نخاع با مردی از دیار توس
- جوراب پاره و انگشت آزاد
- چت در مسنجرهای ایرانی
- چیزنوشته های یک کوتوله
- حرف های پنهانی
- حرف های یک دل (سیاوش صیاف – ضایعه نخاعی گردنی)
- خاطرات من از بیماری التهاب روده
- خاطرات یک آسیب نخاعی
- خاطرات یک مهندس باصواد
- خانه ی من و تو
- خط خطی های قایمکی
- داشته ها
- دامپزشک آینده
- دانشمنگ
- در به در …
- درددل های یک بیمار IBS
- دست نوشته های من
- دکتر آشپز
- دل نوشته های من
- دوچرخه – سفر – مشکلات
- دیار قریب غریب
- دید نو
- روز های جانبازی
- روزهای خوب
- روزهای زندگی من (سیاه – سفید – خاکستری)
- زندگی اهورایی من
- زندگی شیرین
- زندگی من
- زیستن با معلولیت
- ســــــرنسخـــــه
- سایت اسپشیال (زنده یاد نوید مجاهد)
- سوته دلان
- شاسوسا نامه
- شنگین کلک
- صبای پدر
- ضایعه نخاعی مهمان ناخوانده
- عاشق ترین امیر اقلیم آب و آینه
- فخر دوران و ام اس
- قطره قطره، تا دریا…
- کسی که نیستم
- کلک خیال
- کویر ام اس
- گذر از هرگز
- گروه باما – باوری های ماجراجو
- لبخند زندگی (هانیه عرب)
- مادر سپید
- مادرانه
- ماریجوآنا
- مجدهــــــ
- محله ی نابینایان (گوش کن)
- مدامَم مست…
- مرا آفرید آنکه دوستم داشت
- مرکز درمانی غیرجراحی دکتر بیژن فروغ
- مژی جون و شوشو و پسملی
- مسیحانه
- مطالب مفید برای بیمار ضایعه نخاعی
- معلول بهاری
- ملکه ی بارانی
- من و سارای قصه
- من یک دختر اپی لپتیک هستم
- مهربانی شما چه رنگی است؟
- نارنجی
- نت به نت زندگی جدیدم
- نخاع عزیز
- نوشته های یک فایل یک بیتی
- نیزه درمانی
- هر آنچه منم
- هفت پرستار
- همان دخترک آتش افروز بارانی
- همساده ها
- واحه ای در دلتنگی لحظه
- وبسایت شخصی سمانه احسانی نیا
- ویولت (من و ام اس)
- ویولت (من و ام اس)
- ی نفس تو ساحل
- یادداشت ها
- یادداشت های روزانه ی دکتر دلژین
- یادداشت های مینا گونه
- یادداشت های یک دانشجوی پزشکی
- یادداشت های یک سارای بی پروا
- یادداشت های یک کودک قد بلند
- یادداشت های یک نیمچه پزشک
- یک جرعه آرامش (بانوی بهار)
- یک قدم به خوشبختی با پای خیالی
-
90 پاسخ به شرح حال -۵- …