شرح حال -۵- …

بمدت سه ماه در ای سی یو بیمارستان مشهد بودم.همچنان زیر دستگاه و بدون هیچ پیشرفت یا پسرفتی.البته نمی شود گفت بدون هیچ پیشرفتی زیرا بعد از ، به گمانم ، دو ماه دست چپم حرکت نامحسوسی از خود نشان داد.
چندین بار برای جدا کردنم از دستگاه تنفسی تلاش هایی کردند که بی نتیجه ماند.از نظر پزشکان من برای همیشه ، تا اخر عمر نامعلومم ، زیر دستگاه می ماندم.پزشکی می گفت که من هر یک ساعت که با دستگاه تنفس می کنم بمدت یک روز به وابستگی ام به دستگاه اضافه شده و ۱ روز شانس جدا شدن از دستگاه را از دست می دهم.به حساب این پزشک من باید در روز محشر نیز با دستگاه در پیشگاه خداوند حاضر می شدم.:angel
در ای سی یو هر روز و هر روز سهل انگاری هایی در موردم صورت می گرفت که تقریبا هفته ای چند بار مرگ را به چشم می دیدم و ناگزیرخودم را برای مرگی – در واقع کشته شدنی – قریب الوقوع اماده کرده بودم.
اگر بیش از ان در ان ، ای سی یو می ماندم مرگم حتمی بود.مرگی تدریجی و زجر اور.باید مرا از ان جا می بردند.به هر قیمتی که بود.
پدر و مادرم به هر ضرب و زوری که بود و با پیگیری ها و هماهنگی های از راه دور پسرخاله ام درامریکا – که خود برای خودش به قدر یک کتاب ماجرا دارد و می توان گفت که نجات یافتن و زندگی ام را مدیون او هستم – از بیمارستانی خصوصی در تهران پذیرش گرفتند به امید ان که در ان جا برای بهبود شرایطم کاری کنند.
برای انتقالم به ان بیمارستان با یک شرکت خدمات امبولانس در تهران که امبولانس هایش به دستگاه تنفسی مجهز بود – یافتن این شرکت را هم مدیون پسرخاله ی دیگرم هستم – هماهنگ کردند تا به مشهد بیایند و مرا به تهران منتقل کنند.نظر پزشکان مشهد این بود که تا پایم را از ای سی یو بیرون بگذارم خواهم مرد.ولی والدینم ترجیح می دادند که در اغوش خودشان و سریع و بدون درد بمیرم تا در ای سی یو با زجر و در تنهایی.
.
.
.
روز رفتن فرا رسید…روز ازادی…نه ، بهتر است بگویم روز فرار.
– ایدا خانوم ، اومدیم ببریمت…اماده ای؟
این صدای راننده ی امبولانس بود .چه لبخند شیرینی داشت.چه لحن محبت امیزی ، وچه جمله ی دلنشینی از زبانش جاری شد.
” اومدیم ببریمت.”
من با لبخندی به دعوتش پاسخ مثبت دادم.
اواسط تابستان بود.سه ماه بود که خورشید را ندیده بودم.خورشید هم مرا ندیده بود. صورتم را با پارچه ای پوشانده بودند تا نور ، چشم هایم را اذیت نکند. ولی خورشید لجاجت می کرد و انوار طلائیش را بسوی چشم هایم شلیک می کرد.انوا ر طلایی به هر ضرب و زوری که بود دل تار و پودهای پارچه را می شکافتند و به چشم هایم نفوذ می کردند.چشم هایم را نوازش می دادند و سلام خورشید را به من می رساندند.
مرا در امبولانس گذاشتند.خیلی ها به بدرقه ام امده بودند.هیچ یک را ندیدم.تنها صدای ابراز احساساتشان را می شنیدم .
بزودی به راه افتادیم…
بگذریم از اینکه شرکت امبولانس زیر تمام قول هایش زد و امبولانس دیگری که قرار بود اسکورتمان کند را نفرستاد و از ۵ کپسول اکسیژنی که قولش را داده بودند سه تایش خالی بود و پزشک متخصص بیهوشی که قرار بود همراهیم کند یک تکنسین بیهوشی از اب در امد و امبولانسی که قرار بود بقدر یک سوئیت جا داشته باشد بقدر تونل دستگاه MRI تنگ بود و تکنسین بیهوشی خیلی غرغرو بود و مادرم از کلاهی که سرمان گذاشته بودند کفرش در امده بود و پدرم فکر تخته کردن در شرکت امبولانس را در سر می پراند و…
ولی …
ولی با همه ی این ها مرا زنده و سالم به تهران رساندند و بدین ترتیب مشت محکمی زده شد بر دهان امریکا و مرگ بر اسرائیل … آه نه ، ببخشید ، بر دهان انانی که خروج مرا از ای سی یو برابر با مرگ حتمی ام می انگاشتند.
و انروز تمام کائنات می شنیدند ، فریاد تحسین و هلهه ی شادی و پایکوبی ملکوتیان را و همه می دیدند تاج طلایی را که پروردگار با دست خود بر سر مادرم گذاشت و مدال افتخاری را که بر سینه ی پدرم نصب کرد و بخاطر انهمه جسارت و درایت و ایمان بر ان دو درود فرستاد…
:regular

این نوشته در شرح حال ... ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

90 پاسخ به شرح حال -۵- …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Click to Insert Smiley

SmileBig SmileGrinLaughFrownBig FrownCryNeutralWinkKissRazzChicCoolAngryReally AngryConfusedQuestionThinkingPainShockYesNoLOLSillyBeautyLashesCuteShyBlushKissedIn LoveDroolGiggleSnickerHeh!SmirkWiltWeepIDKStruggleSide FrownDazedHypnotizedSweatEek!Roll EyesSarcasmDisdainSmugMoney MouthFoot in MouthShut MouthQuietShameBeat UpMeanEvil GrinGrit TeethShoutPissed OffReally PissedMad RazzDrunken RazzSickYawnSleepyDanceClapJumpHandshakeHigh FiveHug LeftHug RightKiss BlowKissingByeGo AwayCall MeOn the PhoneSecretMeetingWavingStopTime OutTalk to the HandLoserLyingDOH!Fingers CrossedWaitingSuspenseTremblePrayWorshipStarvingEatVictoryCurseAlienAngelClownCowboyCyclopsDevilDoctorFemale FighterMale FighterMohawkMusicNerdPartyPirateSkywalkerSnowmanSoldierVampireZombie KillerGhostSkeletonBunnyCatCat 2ChickChickenChicken 2CowCow 2DogDog 2DuckGoatHippoKoalaLionMonkeyMonkey 2MousePandaPigPig 2SheepSheep 2ReindeerSnailTigerTurtleBeerDrinkLiquorCoffeeCakePizzaWatermelonBowlPlateCanFemaleMaleHeartBroken HeartRoseDead RosePeaceYin YangUS FlagMoonStarSunCloudyRainThunderUmbrellaRainbowMusic NoteAirplaneCarIslandAnnouncebrbMailCellPhoneCameraFilmTVClockLampSearchCoinsComputerConsolePresentSoccerCloverPumpkinBombHammerKnifeHandcuffsPillPoopCigarette