در ادامه ی توضیحات پست قبل، مبنی بر نکات ظریف و حاشیه ای که از نگاه برنامه ریزان و مدیران بخش درمان دور می مانند، به مسئله ی دیگری اشاره می کنم که ارتباط مستقیم با آرامش بیمار دارد. آرامش، این عنصر مهم و حیاتی در پیشرفت درمان…
طبق برنامه ریزی بیمارستان ها زمان تعویض ملافه ی بیماران در ساعات پایانی هر شیفت است. این زمان بندی در طول روز هیچ اشکالی را پیش نمی آورد، ولی مشکل در شیفت شب ایجاد می شود که ساعت هفت صبح به پایان می رسد و کمک بهیارها اغلب از ساعت ۴ صبح تعویض ملافه ها را آغاز می کنند.
این تقریبا یک قاعده است که هر بیماری ای در شب عود می کند، و بیماران معمولا در طول شب بیشتر احساس ناراحتی می کنند. (تجربه این قاعده را ثابت کرده است، حالا اگر دلیل علمی و فیزیولوژیکی هم دارد، که مطمئنا دارد، من نمی دانم…)
حال، تصور کنید که یک بیمار از سر شب تا نزدیکی های سپیده از درد و تب به خود پیچیده است و حتی مورفین و دیازپام هایی که به او تزریق کرده اند هم نتوانسته اند یک لحظه وی را آرام کرده و خواب به چشمانش بیاورند؛ نزدیکی های صبح کم کم بیمار نه از روی آرامش بلکه از شدت ضعف، به خوابی پریشان می رود…
هنوز ساعتی نگذشته که ناگهان کن فیکون می شود! زمین و زمان به هم می ریزد و درد شدیدی در چند جای بدنش می پیچد. مثل جن زده ها از خواب می پرد و می بیند که دارند او را مثل کیسه ی سیب زمینی! به این ور و آن ور می غلتانند؛ و درمی یابد که این همان دردهای آشنای همیشگی اش است که در هنگام تعویض ملافه ها متحمل می شود. همان دردی که وقتی عارض می شود که شلنگ دستگاه تنفسی را به شدت می کشند تا از لوله ی داخل نایش جدا شده و راحت تر کارشان را انجام دهند و چه اهمیتی دارد که او بعلت نرسیدن اکسیژن بی هوش شود؛ زیرا پرستارها بلدند چطور به هوشش بیاورند. و دردِ فرو رفتن پیچ های تراکشن در سرش، وقتی به شدت و بی ملاحظه به پهلو می چرخانندش.
و بیمار پس از این واقعه تا مدتی شوک زده می ماند، تا اینکه کرختی ای که پس از بیهوشی موقتی در اثر جدا کردن دستگاه تنفسی و نرسیدن اکسیژن در او پدید آمده او را به خواب می برد. ولی باز هم زمانی نگذشته که ناگهان درد شدیدی در فکش می پیچد و کامش به تلخی می نشیند. سراسیمه بیدار می شود و می بیند که کسی دارد پنبه ی آغشته به دهان شویه را با پَنس فلزی، وحشیانه در دهانش فرو می کند، دندان هایش را می شوید و لثه هایش را به خون می نشاند. و او کسی نیست بجز کمک بهیار شیفت صبح که دارد وظایف روزانه اش را انجام می دهد.
خودمانیم، شما خودتان می دانید و من هم به چشم دیده ام که تعویض ملافه ها و سایر کارهای بهداشتی بیماران در نهایت بی دقتی و عدم رعایت بهداشت انجام می شود. بطور مثال، یک بیمار را با مرطوب کردن ملافه ای که از تخت مریض بغلی جمع کرده اند و آلوده به خون و عفونت است می شویند! ولی واقعا نمی توانند دستکم قبل از آغاز عملیات های ضربتی شان! بیمار را بیدار کنند؟
آیا بهتر نیست که بعضی ضوابط را تغییر داده و مسائل را موشکافانه تر و بطور همه جانبه بررسی کنید؟ آیا عقلانی تر نیست که تعویض ملافه ها از ساعت ۴ صبح به ۸ صبح تغییر یابد؛ زمانی که پرستارها نیز پانسمان بیماران را عوض کرده و خواه ناخواه ملافه ها هم کثیف می شوند؟
آیا نباید از پرسنلتان بخواهید که قبل از کارهایی که با درد همراهمند، بیمار را بیدار کنند تا هیجان شدیدی به وی وارد نشود؟
حالا بیمارانی که مشکل قلبی ندارند به کنار، ولی من به چشم دیده ام که با بیمار مسنی که عمل قلب باز انجام داده و بعلت ایست قلبی و تنفسی به آی سی یو منتقل شده و زیر دستگاه تنفسی قرار داشت هم چنین رفتاری می شد… بیمار، تقریبا هوشیار بود و شوک پشتِ شوک…
ادامه دارد…
پی نوشت: می دانم که “ملحفه” درست است، نه ملافه؛ ولی من از لفظ ملحفه خوشم نمی آید!
بازتاب: فرشته خویان 6 (فرشته ی زخم خورده!) | آیدا …آیدا …