بخش مراقبتهای ویژه!؛ با شنیدن این عبارت، نخستین توصیفی که بر زبانتان میآید، یا اولین تصویری که در ذهنتان مجسم میشود چیست؟
اگر تجربه بستری شدن در آی سی یو را داشته باشید یا بستگانتان زمانی در آنجا بستری بوده باشند، مطمئناً تصورتان کاملتر و عینیتر از کسانی است که بخش مراقبتهای ویژه را تنها بهصورتی گذرا در فیلم یا سریالی دیده یا تنها اسم یا تعریف آن را شنیدهاند.
اما شاید شما یکی از کارکنان بیمارستانها باشید و چهبسا که اتفاقاً در بخش مراقبتهای ویژه خدمت میکنید. تصویر ذهنی و توصیف کلامی شما کاملاً منطبق بر واقعیت بوده و شامل تمام جزئیات عینی و ذهنی است.
بااینحال، مهم نیست که تصور شما از آی سی یو چقدر کامل یا منطبق بر واقعیت است، من در پی آن ذهنیت مشترکی هستم که عبارت بخش مراقبتهای ویژه در ذهن هرکسی تداعی میکند، و به گمانم آن ذهنیت میتواند به شکل یک واژه درشت قرمزرنگ باشد که هشدار میدهد: ممنوع!
ممنوعیت ملاقات در بخش مراقبتهای ویژه همواره چالشی بوده است برای کارکنان درمانی و همچنین برای بیماران و خانوادهها. هرچند برای این ممنوعیت دلایلی منطقی وجود دارند، ازجمله جلوگیری از اختلال در کار مراقبت از بیمار، جلوگیری از انتقال عفونتها چه از طریق ملاقاتکنندگان به بیمار و چه بالعکس، احتمال تأثیر منفی شرایط ناگوار بیمار بر روی فرد ملاقاتکننده و…، بااینوجود نمیتوان کتمان کرد که ملاقات به دلیل تأثیرات مثبتی که به همراه دارد، از آن جمله، بهبود روحیه بیمار، کاهش نگرانی خانواده، حتی بهبود مراقبت از بیمار از طریق رفع برخی نیازها و انجام مراقبتهای غیرحرفهای بیمار توسط خانواده و…، امری ضروری و غیرقابلاجتناب بوده و بایستی موردتوجه ویژه قرار گیرد.
بااینحال، آنچه مرا به نوشتن این مقاله سوق میدهد، یکی از آن موارد کلیشهای نیست که اغلب ما بهنوعی از آنها اطلاع داریم و خلاصهای از آنها در مقدمه فوق ذکر شد، بلکه آنچه سالهاست ذهن مرا درگیر کرده و هیچ منطق و استدلالی نتوانسته مرا به کرنش مطلق در برابر قاطعیت واژه درشت قرمزرنگ “ممنوع!” قانع سازد، مواردی هستند که من بهعنوان بیماری که به مدت بیش از ۱۰۰ روز، و در شرایط ناتوانایی مطلق در حرکت جسمی و ارتباط کلامی، در بخش مراقبتهای ویژه بستری بودهام، شخصاً تجربه کرده و از عمق روح و خرد و جان ایمان دارم که ملاقات در بخش مراقبتهای ویژه و “حضور و مشارکت نمایندهای از همراهیان بیمار در امر مراقبت” تا چه حد اهمیت داشته و گاه میتواند ضرورت حیاتی پیدا کند!
شاید بهتر باشد برای ملموستر شدن آنچه در ادامه ذکر خواهد شد، ابتدا پیشینه کوتاهی از شرایط بیماری خود ارائه دهم.
در اردیبهشتماه سال ۸۳، زمانی که من بهعنوان دانشجوی ترم دوم رشته مهندسی صنایع غذایی عازم دانشگاه بودم، در پی تصادف جادهای که منجر به شکستگی فک، دریدگی گونه راست و قطع عصب فاسیال، و شکستگی استخوان فمور پای راستم شد، به اورژانس بیمارستانی در مشهد انتقال یافتم. در عکسی که در بدو ورود از گردنم گرفتند، ظاهراً هیچ آسیب بهخصوصی در مهرههای گردن مشاهده نمیشد، بااینحال، من همواره از درد شدیدی در گردن شکایت داشتم. پزشک معالجم، تنها نامی بود نوشتهشده بر روی تخته وایتبرد کوچکی در بالای تختم، و من خود هرگز حضوراً وی را ملاقات نکردم. بااینوجود، والدینم بارها به مطب او مراجعه کرده و او را از شکایت من از درد گردن مطلع نمودند و تقاضا کردند که دستور فیکس کردن گردن با آتل فیلادلفیا را بدهد، اما پزشک، معتقد بود که شکایت من از درد گردن، علتی جز تمارض ندارد، چراکه عکس مشکلی را نشان نمیداد.
من در بیمارستان، به مدت ۱۰ روز پس از تصادف، حس و حرکت کامل داشتم، حتی کارهای ترخیصم داشت انجام میشد و قرار بود برای جراحی فک و استخوان فمور به بیمارستانی خصوصی منتقل شوم، اما صبح روز ترخیص، یک متخصص گوشوحلقوبینی که اتفاقی مرا ویزیت کرد، با بررسی مدارکم، در همان عکسی که گواه بر تمارض من بود، جابهجایی مهرههای ۴ و ۵ گردن را بهوضوح تشخیص داد. بعدازآن، از سوی پزشک معالجم، دستور نصب تراکشن سر بهصورت تلفنی صادر شد و رزیدنتی آن را انجام داد. اما محاسبات پشت تلفنی، سنگینی تراکشن را غیراصولی تعیین کرده بود، و نصب یکباره ۱۵ کیلو وزنه، منجر شد به Over-traction و به دنبال آن سردردی جانکاه که بازهم تا ساعتها به تمارض تعبیر شد، خونریزی و ترومای شدید، آپنه تنفسی، و تبدیل یک بیمار در حال ترخیص، به یک معلول کوادری پلژی!
و بدین ترتیب، پای من به بخش مراقبتهای ویژه باز شد…
من، در ۱۲۳ روزی که در دو آی سی یو، در دو بیمارستان دولتی و خصوصی بستری بودم، صدمات روحی و جسمی بسیاری را متحمل شدم و تجارب دهشتناکی داشتهام که بسیاری از آنها ناشی از عدم توجه و رسیدگی کارکنان به دلیل مشغله زیاد و عدم توانایی من در متوجه ساختن آنها از مشکل خود، به دلیل ناتوانی مطلق درحرکت و گفتار بوده است.
قابل کتمان نیست که یکی از معضلات عمدهای که سیستم درمان، خصوصا بخش دولتی[۱]، با آن مواجه است، مسئله کمبود کارکنان نسبت به شمار فزاینده بیماران است. بهخصوص در بخشهای ویژه که بیماران دارای وضعیت حاد بوده و به علت تعدد اختلالات و صدمات جسمی نیازمند مراقبتهای متعددی ازجمله نیاز به پانسمانهای متعدد، سونداژ، گاواژ دارو و غذا و مایعات، رگ گیری و تزریق سرم و آمپول، مراقبتهای مربوط به تنفس با دستگاه ونتیلاتور، ساکشن، کنترل درجه حرارت بدن و ضربان قلب و فشارخون و… هستند، در کنار این موضوع که حضور همراه بیمار در بخشهای ویژه ممنوع بوده و بار مراقبت از بیمار تماماً به عهده کارکنان است، و بدینصورت مشکل کمبود کارکنان بیشتر رخ مینماید.
در چنین شرایطی، کارکنان در هر شیفت کاری، برای رسیدگی به تمام بیماران، بهناچار تنها قادر خواهند بود نیازهای عمده و ضروری بیمار را مرتفع کنند، و این نیازهای عمده عموماً شامل آن دسته از نیازهای جسمی میشوند که جنبه حیاتی دارند، درحالیکه یک بیمار نیازهای جسمی متعدد دیگری نیز دارد که در بخشهای عمومی توسط همراهیان بیمار تأمین میشوند.
نیازهای روحی بیمار نیز نیاز به توجه ویژه دارند، خصوصاً آنکه بیمار در بخش مراقبتهای ویژه، اگر هوشیار باشد، به دلیل شرایط حاد خود و ممنوعیت حضور اعضای خانواده، ازلحاظ روحی آسیبپذیرتر است.
مسئله کمبود کارکنان گاه تا جایی پیش میرود که حتی میتوان گفت شماری از مرگومیرهایی که در آی سی یو رخ میدهند و یا صدمات ثانویهای که به بیماران وارد میشود به این خاطر است که کارکنان بهدلیل مشغله، بهموقع متوجه مشکلی که برای بیمار پیش آمده است نمیشوند.
بهعنوانمثال، در مورد خود من، که به دلیل فلج کامل ۴ اندام، بهجز پلک زدن قادر به هیچ حرکتی نبودم و از طرفی به دلیل تنفس با ونتیلاتور، توانایی تکلم را نیز ازدستداده بودم، بحرانهایی را تجربه کردم و صدمات ثانویهای را متحمل شدم که دلیل آنها عدم متوجه بودن کارکنان و عدم توانایی من به متوجه ساختن آنها بوده است.
من بارها مرگ را تجربه کردم، اما نه به دلیل شرایط حاد و بحرانی خود، بلکه به دلیل جدا شدن خودبهخود شلنگ دستگاه تنفسی از لوله اینتوبه و یا لوله تراکستومی ام! به این صورت که شلنگ دستگاه به دلیل شل بودن، گاهبهگاه از لوله تنفسیام جدا میشد و تا زمانی که کارکنان متوجه بشوند یا فرصت کنند پیگیر صدای آلارم دستگاه باشند، من پس از تجربه وحشتی وصفناپذیر به دلیل آگاهی از مرگ قریبالوقوع خود در غربت و تنهایی آی سی یو، به اغما رفته و پس از عملیات سنگین احیا که حتی یکبار منجر به شکستگی یکی از دندههایم شد، به زندگی بازمیگشتم. “خفه شدنهای متعدد” تجربهای نبود که من باید بارها با آن مواجه میشدم، اگر یک همراه هوشیار در کنار من میبود که بهمحض جدا شدن شلنگ دستگاه و شنیدن آلارم آن، بلافاصله شلنگ را متصل میکرد.
زمانی که دردهای نوروپاتیک، بهعنوان یکی از عوارض آسیب نخاعی، بهصورت سوزشی شدید و غیرقابلتحمل در سراسر بدن من آغاز شد، درحالیکه در آن زمان اینتوبه نبوده و تراکستومیشده بودم و درنتیجه با حرکات لب میتوانستم منظورم را بهسختی برسانم، کارکنان بخش تا ساعتها نتوانستند از مفهوم حرکات مبهم لبهای من سر دربیاورند و علت گریهها و بیقراریهای مداوم مرا بفهمند. این در حالی بود که مادرم، در ملاقاتهای کوتاهی که حضوراً با من در آی سی یو داشت، توانسته بود به درک خوبی از حرکات لبهای من برسد و خواستههایم را از حرکات بیصدای لبهایم، نوع گریه کردن و حالت بیقراریهایم دریابد. اگر یک چنین همراهی در کنار من میبود، بهجای ساعتها رنج، پس از دقایقی اندک، مشکل من مشخصشده و برای تسکین آن اقدام میشد.
یکی از معضلات بزرگ من در آی سی یو مسئله گرما، سرما، تشنگی، و حتی خارش نوک بینی بود!… این موارد در جای خود میتوانند مسائل عذابآوری باشند که اگر من همدم و همراهی میداشتم، این ابتداییترین نیازهای انسانی برایم به خاطرات دردناکی تبدیل نمیشدند…
من بهواسطه بیماری خود که بهطور فراگیر اغلب ارگانهای بدن، ازجمله قلب، ریه و مجاری تنفسی، کلیه و مجاری ادراری، اعصاب محیطی و سیستم اتونوم، عضلات و تاندونها و استخوانها و مفاصل، سیستم گوارش و دفع، پوست، و غیره و غیره را درگیر میکند، به اطلاعات وسیعی – در محدوده تأثیر عوارض آسیب نخاع بر روی این ارگانها – دست یافتهام، و نیز از طریق به اشتراکگذاری تجربیاتم با سایر افراد، با بیماران و خانوادههای بسیاری در تماس هستم و بدین طریق دریافتهام که خانوادههایی که بیمارانشان در آی سی یو بستری هستند، نگرانیهای مشترکی در مورد مراقبت از بیمار و کیفیت رسیدگی به او در این بخش دارند. این نگرانیهای مشترک، اغلب در رابطه با مراقبتهای تخصصی نیست، بلکه مرتبط است با رسیدگی به نیازهای روحی و جسمانی بیمار که حضور یک همدم و همراه میتواند آنها را تا حد زیادی برطرف سازد.
از زبان این خانوادهها بسیار شنیدهام که از پشت پنجره آی سی یو شاهد بودهاند که بیمارشان ساعتها طلب آب میکرده، که بیقرار بوده و میگریسته، اما دستی یاریرسان به رفع تشنگی او نپرداخته، یا حضور آرامشبخشی به تسکین او نشتافته است… دیدهاند که کیسه سوند ادراری بیمار لبالب پر شده و در آستانه ترکیدن است، که بدن بیمار از شدت لرز مرتعش بوده، که بیمار…
مثالهای مستند فوق، نمونهای هستند از مسائلی که شمار قابلتوجهی از بیماران بستری در بخش مراقبتهای ویژه، به دلیل عدم رسیدگی و نبود یک فرد مراقب که در رفع نیازهای غیرتخصصی بیمار، جای خالی ضیق وقت کارکنان را پر کنند، همواره با آن مواجه هستند.
اما علاوه بر نیازهای جسمی، یک بیمار بستری در آی سی یو شرایط روحی بغرنجی نیز دارد. یک بیمار، نیازمند حمایت روحی و تسکین عاطفی است و این نیاز تنها میتواند از سوی خانواده به شکل مؤثری تأمین شود و مطمئناً ملاقاتهای چنددقیقهای تأثیری جز افزایش دلتنگی نخواهد داشت. در موقعیت روحی آسیبپذیر بیمار، عدم حضور خانواده ممکن است این گمان را برای بیمار به وجود بیاورد که از سوی خانواده رها شده است.
از طرفی، اغلب بیماران آی سی یو در وضعیت حاد جسمانی قرار دارند، تا حدی که شاید مرگ را به خود نزدیک ببینند و تنهایی و دوری از عزیزان نیز بر این خوف میافزاید. حتی اگر یک بیمار در اغما بوده یا سطح هوشیاری پایینی داشته باشد، ازلحاظ اخلاقی و انسانی روا نیست که یک فرد در تنهایی، در جمعی غریب، و بهدوراز عزیزان خود بمیرد و همچنین روا نیست که خانوادهها از فرصت همراهی و بدرقه عزیزان خود در سفر ابدی محروم شوند. هرگاه تشخیص بر این است که بهاحتمال قریببهیقین یک بیمار در مرحله پایانی زندگی یا بهاصطلاح End-Stage قرار دارد، شاید حضور فردی از افراد خانواده بر بالین، دستکم سبب تسکین خانواده باشد.
من از خانوادههای بیماران بسیار شنیدهام که حسرت دیدار آخر را میخورند، مینالند که عزیزشان در تنهایی رفت، نگراناند که عزیزشان با این گمان رفته باشد که خانواده او را رها کرده است… یکی میگفت: “دیدم که همسرم چندساعتی پیش از مرگ تقاضای آب میکرد، هرچه گفتم شوهرم تشنه است، گفتند بهیار سرش شلوغ است، بعداً میرود،” آن زن میگفت: “نفهمیدم آیا شوهرم تشنهلب رفت؟!”
دیگری میگفت: “مادرم التماس میکرد که مرا ببرید خانه. تنهایم نگذارید،” آن پسر جوان میگفت: “دو روز آخر به خاطر شلوغی بخش، همان ملاقات کوتاه هرروزه هم ممنوع شد. مادرم حتماً فکر میکرد رهایش کردهایم. مادرم با دلخوری مرد. مادرم دم رفتن از من راضی نبود.”
البته باید پذیرفت که حضور اطرافیان بر بالین بیمار، سبب اختلال در مراقبتهای فوری، مثل احیا، میشود و مطمئناً احیای بیمار در مقابل چشم فردی از افراد خانواده، تجربهای ناخوشایند و گاه آسیبزننده خواهد بود.
دخالتهای خانواده در مراقبتهای تخصصی، یا نگرانیهای بیجای آنها نسبت به برخی اعمال تخصصی که ناشی است از عدم آگاهی آنها، و درنتیجه موجب اختلال در کار کارکنان و تنش میان خانواده و کارکنان میشود نیز ازجمله مسائلی است که از تمایل کارکنان نسبت به مشارکت خانواده در امر مراقبت از بیمار میکاهد.
همچنین، مسئله انتقال عفونتها نیز یکی از نگرانیهای جدی در این رابطه است. بااینحال، باید پذیرفت که بسیاری از عفونتهای عمدهای که اغلب بیماران در بخش مراقبتهای ویژه به آن مبتلا میشوند، درنتیجه عدم مراقبت کافی از بیمار حاصل میشوند؛ خصوصاً عفونتهای دستگاه ادراری. من چه در مورد خود و چه در مورد سایر بیماران شاهد بودهام که علیرغم حداقل سه مرتبه تعویض ملحفه و نظافت بیماران در روز، این نظافت بهصورت اصولی انجام نمیشود. بدن آغشته به ادرار و مدفوع بیمار غالباً تنها با تکهای پارچه – که گاه از داخل سبد جمعآوری ملحفههای کثیف بیماران برداشته میشود – یا تکهای پنبه و در ایدهآلترین حالت با یک دستمال مرطوب تمیز میشود. خشککردن ادرار از روی بدن یا پاک کردن مدفوع بدون شستوشو، در مدت چند روز میتواند سبب انتقال عفونت به دستگاه ادراری شود. عدم نظافت صحیح بیماران علاوه بر عفونتهای ادراری، سبب مشکلات پوستی نیز میشود و احتمال ایجاد زخمهای پوستی و عفونی شدن این زخمها را افزایش میدهد.
احتمال ایجاد زخمهای فشاری نیز که عموماً بیماران بستری در آی سی یو به دلیل عدم تحرک کافی یا بیحرکتی مطلق بسیار مستعد آن هستند، به دلیل عدم جابهجایی کافی بیمار توسط کارکنان افزایش مییابد و این مسئله در کنار عدم نظافت صحیح، بیمار را در مواجهه با خطر عفونتهای حاد قرار میدهد.
این عفونتها و زخمهای عفونی صدمات ثانویهای هستند که سبب افزایش طول درمان و پیچیدگی آن میشوند و گاه مسیر بیماری را بالکل تغییر میدهند، درحالیکه این عوارض با مراقبت صحیح و کافی تا حد زیادی قابلپیشگیری بوده یا دستکم تعدیل میشوند، و این مهم حاصل نخواهد شد مگر با مشارکت خانواده در امور غیرتخصصی مراقبت از بیمار.
یکی دیگر از مزایای مهم این مشارکت، تسهیل مسئله آموزش بیمار و خانواده است، بدینصورت که فرد مشارکتکننده خانواده در مراقبت از بیمار، بسیاری از مسائل را که بایستی در زمان ترخیص برای ادامه مراقبت از بیمار در منزل آموزش ببیند، با حضور در آی سی یو بهتدریج و به شکل مؤثرتری میآموزد. همچنین اغلب خانوادهها نسبت به توانایی خود در مراقبت از بیمار در منزل بیم دارند، درصورتیکه با این شیوه بهتدریج با شرایط بیمار و امور مراقبتی او آشنا شده، نگرانیشان نسبت به این موضوع کم می شود و اعتمادبهنفس و توانایی و مهارتشان افزایش مییابد.
باوجود تمام چالشهایی که مشارکت خانواده در امر مراقبت از بیمار در بخش مراقبتهای ویژه به همراه دارد – خصوصاً آنکه ویژگیهای فرهنگی جامعه ما شاید این امر را چالش پذیرتر از جوامعی کند که فرهنگ مشارکت در آنها جاافتاده است و در یک رابطه مشارکتی هر عضو نقش و جایگاه خود را میپذیرد و از آن عدول نکرده و در نقش و وظیفه دیگری اخلال ایجاد نمیکند – میبینیم که مشارکت خانواده در امور غیرتخصصی و نیمه تخصصی مراقبت از بیمار، میتواند تا حد زیادی بر کیفیت مراقبت هم در محیط درمانی و هم در منزل بیفزاید.
کاستیهای مراقبتی و پیامدهای جدی آن (شامل صدمات ثانویه به بیمار، افزایش طول مدت درمان، ضررهای اقتصادی برای خانواده و جامعه، هدر رفتن منابع، نارضایتی بیماران و خانوادهها و تنش میان آنها و کارکنان درمانی، و…)، و همچنین مزایای مشارکت خانواده در رفع این کاستیها و پیامدها بههیچعنوان قابلچشمپوشی نیستند و این ضرورت در سایه چالشهایی که ممکن است در مورد آن وجود داشته باشد، کمرنگ شده یا در میان ضرورتهای بهظاهر عمدهتر به حاشیه رانده شده است. به عبارتی، شاید از دید مدیران و برنامه ریزان بخش سلامت آنچه در اولویت قرار داشته باشد، توجه به جنبههای تخصصی مراقبت از بیمار و ارتقاء کمی و کیفی تجهیزات و منابع بوده و سعی داشته باشند با تقویت این بخشها، بر کیفیت خدمات بیفزایند تا رضایت بیماران و خانوادهها تأمین شود، بدینصورت توجه به تأمین زیرساختها و امکانات محیطی لازم برای تحقق این مشارکت و برنامهریزی و زمینهسازی فرهنگی (از طریق آموزش کارکنان و خانوادهها) برای هر چه مؤثرتر شدن این مشارکت و کاهش چالشهای آن، در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. اما شاید سرمایهگذاری برای هموارسازی مسیر مشارکت خانواده در امر مراقبت از بیمار، بهمثابه میانبُری باشد که راه پرفرازونشیب درمان را کوتاهتر کرده و تن رنجور بیماران را سریعتر به منزلگه شفا برساند…
[۱] . باوجودی که میزان مشغله کارکنان، تراکم بیماران، و حجم مراجعه به بیمارستانها و مراکز درمانی دولتی به میزان قابلتوجهی بیشتر از بیمارستانها و مراکز خصوصی است و درعینحال امکانات در مراکز دولتی محدودتر بوده و کیفیت تجهیزات پایینتر است، اما مشاهدات و تجربیات من بر این بوده است که رسیدگی به بیمار، همدلی با خانوادهها، تعهد کاری و تخصص حرفهای در میان کارکنان مراکز دولتی در هر سطح و مسئولیتی، بهمراتب بیشتر از مراکز خصوصی است!
پی نوشت ثابت- آیدا را در اینستا و تلگرام و آپارات هم دنبال کنید (در صورت تمایل)
اینستاگرام: https://www.instagram.com/ida.elahi/
تلگرام: https://t.me/aidaweblogspecial
آپارات: http://www.aparat.com/aidaelahi
پی نوشت ثابت: دوست بسیار عزیزی کل مطالب این وبلاگ را، از ابتدا تا پایان سال ۹۱، و همچنین سال ۹۲ و ۹۳ و ۹۴ را بطور مجزا، بصورت پی دی اف یا کتاب الکترونیکی درآورده اند. اگر کسی تمایل دارد که این فایل های پی دی اف را به صورت پیوست در ایمیلش دریافت کند تا برای دوستانش نیز بفرستد، ایمیلی به ایمیل زیر بفرستد تا آن ها را برایش ارسال کنم… متشکرم…ida.elahi@gmail.com
پی نوشت ثابت: دوست عزیزی از وبلاگ من، کتابی الکترونیکی برای گوشی های اندرویدی تهیه نموده اند، که در صورت تمایل و برخورداری از این نوع گوشی ها، می توانید از طریق لینک های زیر، کتاب اندرویدی “آیدا…” را دانلود نمایید. با سپاس فراوان از این دوست عزیز
دانلود از پیکوفایل: http://s6.picofile.com/file/8209670134/book.apk.html
لینک مستقیم: http://s6.picofile.com/d/07d0b24b-6452-44da-bf49-bc7be0048546/book.apk
“آیدا…” در مطبوعات: روزنامه پزشکی “سپید”
۱- من از کاغذ نبودم 2- به تلخی واقعیت 3-و من آن روزها را به یاد خواهم داشت
۴- از حال بد به حال خوب 5-این آدم های قدرناشناس 6-طعم گس هوشیاری
۷- من اتونومیک دیس رفلکسی دارم، آقای دکتر… 8-تلاشی سخت برای جدا شدن از دستگاه تنفس
* * *
فصلنامه “رابط سلامت”؛ شماره ۴۲-۴۴؛ پاییز و زمستان ۹۳
* * *
گاهنامه ی باران؛ شماره ی شش ،ویژه نامه ی روز پرستار ۹۵
* * *
هفته نامه سلامت؛ شماره ۶۰۹؛ بهمن ۹۵
هفته نامه سلامت. شماره ۶۴۶
هفته نامه سلامت – شماره۶۵۲
هفته نامه سلامت. شماره۶۵۸
* * *
به بیمار خود گوش فرا دهید!
* * *
داستانی فراموش ناشدنی (نخستین ترجمه ی من)
داستان عشقی ناگفته
برنامه ی از کجا شروع کنم؟
دانلود
لینک مستقیم
(شبکه یک. برنامه ی از کجا شروع کنم؟ راهنمای شروع و موفقیت در کسب و کار. این برنامه آیدا الهی مترجم زبان انگلیسی. پخش: ۱۴ فروردین ۹۵ ساعت ۱۰:۰۷ دقیقه شب.)
لینک صفحه
مستند تلویزیونی “کیمیای_سعادت”؛ قسمت ۲۴، آیدا الهی؛ پخش شده در تاریخ سه شنبه، ۲۴ خرداد ۹۶ ساعت ۲۱:۱۰ (نه و ده دقیقه) از شبکه قرآن سیما
مشاهده در آپارات