در پست قبل، جمله ی مخاطب اذیت کنی را ذکر کردم و قول دادم که روزی رمزگشایی اش کنم. آن جمله این بود،
“بر سر آنم که گر ز دست برآید، طرحی نو در اندازم!”
حال با توضیحاتی که در ادامه خواهم داد، به وعده ام عمل کرده و این جمله را رمزگشایی می کنم…
. . .
روزی این وبلاگ را بر اساس اهدافی راه اندازی کردم و تمام سعی و توانم را بر آن گذاشتم که وبلاگ را در جهت آن اهداف پیش ببرم. اهدافی که در عبارت “تجربیات یک بیمار ضایعه ی نخاعی” خلاصه شده است. تا کنون بیشتر دانسته ها و تجربیاتم را به اشتراک گذارده و عرضه کرده ام و چند مطلبی هم که ناگفته باقی مانده بعلت آن بوده است که خودم هنوز به نتیجه گیری و جمع بندی منسجمی نرسیده ام.
وقتی به مطالب اخیری که ارائه کرده ام نظری می افکنم می بینم که وبلاگ مدتی است که بکلی از مسیر اهداف خارج شده است. از آن جایی که این وبلاگ به منظور دیگری ساخته شده و نمی خواهم موضوعاتی از قبیل روزمرگی، دل نوشت ها و مطالب فرعی، مطالب تخصصی و کاربردی گذشته را تحت شعاع قرار دهند و به حاشیه برانند؛ و از سویی دیگر، تمایلی وافر و عزمی راسخ دارم به ادامه ی وبلاگ نویسی، بر آن شدم تا وبلاگ جدیدی را تاسیس کنم تا در آن آزادانه در هر موردی بنویسم و دغدغه ی عدم ارتباط موضوع مطالب نگارشی با ماهیت وبلاگ را نداشته باشم.
این بدان معنی نیست که کار من در این وبلاگ و در راستای اهداف آن به پایان رسیده است. برای این وبلاگ نیز طرح ها و برنامه هایی در سر دارم که به امید خدا در فراغت تابستان به آن ها نیز خواهم پرداخت.
وبلاگ جدید هنوز در حد یک ایده است و نه نام و نشان مشخصی دارد و نه چهارچوب و اسلوب تعریف شده ای، ولی آنچه مسلم است این است که بزودی این ایده را به ثمر خواهم رساند و در آینده ای نزدیک از آن پرده برداری خواهم کرد.
پیوست۱ _ زخم بستر کذایی خدا را شکر رو به بهبود است. به محض آنکه با وی وداع کنم و لغت شیرین بدرود را از زبان این مهمان ناخوانده ی کنگر خورِ لنگر انداز! بشنوم، طنین درودم گوش وبلاگستان را کر خواهد کرد. فعلا که درودم در بند بدرودی است…
پیوست۲ _ از همه ی دوستانی که در این مدت جویای احوالم بودند و نسبت به من لطف و محبت داشتند، بی نهایت سپاسگزارم. باشد که روزی جبران محبت های خالصانه و بی چشم داشت شما دوستان را بنمایم…
پیوست۳ _ اگر خدا بخواهد برای تبریک عید و شادباش فرارسیدن سال نو، پستی خواهم گذاشت؛ در غیر آن صورت، پیشاپیش سال نو را به همگی تبریک می گویم و آرزوی سالی خوش و سرشار از شادی و سلامتی را برای همگان دارم…
پیوست۴ _ در آغاز امسال در وبلاگ پستی قرار دادم که به دلایلی حذف شد. در پیوست آن پست جمله ی زیر را آورده بودم،
(این جمله را در اول این سال از من به یاد داشته باشید :
” دقیقه ی نودِ سال نود “
روزی مفهومش را خواهم گفت…البته اگر به حقیقت بپیوندد.)
هنوز هم امید دارم به تحقق آن …
اکنون دارم به یک آهنگ، که شدیدا برانگیزنده ی احساسات است گوش می دهم. آهنگی که وسوسه ام می کند پیوست ۴ را به قدر یک پست طول و تفصیل دهم… تا باز افسون آهنگی مرا به جنون فاش گویی نینداخته، کـــــــــــــــــــــــــــات / –
177 پاسخ به رمز گشایی …