وقتی چرخ تختت می شکنه و مجبور میشی از تخت دل بکنی و بیای پایین و یک نصف روز بری توی راهرو پشت در اتاق بشینی تا تعمیرش کنن… مثل دانش آموز شیطونی که از بس توی کلاس شلوغ کرده معلم از روی نیمکت بلندش می کنه و می فرستتش توی راهرو پشت در بایسته…
وقتی حالا که مجبور شدی بیای پایین، شال و کلاه می کنی که یک سر بری توی کوچه و چند تا عکس پاییزی بگیری، اما هوای منفی ۵ درجه مانعت میشه و تو هم برای این که کم نیاری (بخوانید خیت نشوی! ) هر چی گلدون توی خونه است جمع می کنی و میری میشینی وسطشون و میشی رونق بستان!
وقتی فرصت نوشتن مطلب جدید نداری و از طرفی هم نمی خوای وبلاگت سوت و کور بمونه و چهار خط محاوره ای لوس می نویسی و آپ می کنی…
وقتی وقت تنگه و باید کلام کوتاه کنی و سلام نکرده بگی والسلام…
معرفی یک وبلاگ: مطالعه ی وبلاگ تقریبا تازه تاسیس و بسیار پرمحتوای دوست خوب نخاعی، آقای احد رحیمی، را به همه خصوصا دوستان نخاعی توصیه می کنم.
آسیب طناب نخاعی: برسی و تبادل اطلاعات و تجربیات مرتبط با ضایعات نخاعی
پی نوشت ثابت: دوست بسیار عزیزی کل مطالب این وبلاگ را، از ابتدا تا پایان سال ۹۱، و همچنین سال ۹۲ و ۹۳ و ۹۴ را بطور مجزا، بصورت پی دی اف یا کتاب الکترونیکی درآورده اند. اگر کسی تمایل دارد که این فایل های پی دی اف را به صورت پیوست در ایمیلش دریافت کند تا برای دوستانش نیز بفرستد، ایمیلی به ایمیل زیر بفرستد تا آن ها را برایش ارسال کنم… متشکرم…ida.elahi@gmail.com
پی نوشت ثابت: دوست عزیزی از وبلاگ من، کتابی الکترونیکی برای گوشی های اندرویدی تهیه نموده اند، که در صورت تمایل و برخورداری از این نوع گوشی ها، می توانید از طریق لینک های زیر، کتاب اندرویدی “آیدا…” را دانلود نمایید. با سپاس فراوان از این دوست عزیز
دانلود از پیکوفایل: http://s6.picofile.com/file/8209670134/book.apk.html
لینک مستقیم: http://s6.picofile.com/d/
“آیدا…” در مطبوعات: روزنامه پزشکی “سپید”
۱- من از کاغذ نبودم 2- به تلخی واقعیت
3-و من آن روزها را به یاد خواهم داشت
۴- از حال بد به حال خوب 5-این آدم های قدرناشناس
6-طعم گس هوشیاری
۷- من اتونومیک دیس رفلکسی دارم، آقای دکتر… 8-تلاشی سخت برای جدا شدن از دستگاه تنفس
* * *
فصلنامه “رابط سلامت”؛ شماره ۴۲-۴۴؛ پاییز و زمستان ۹۳
* * *
گاهنامه ی باران؛ شماره ی شش ،ویژه نامه ی روز پرستار ۹۵
* * *
* * *
من یه تخت قدیما داشتم که یکی از چرخاش شکست ولی مثل زانتیا روی سه چرخش تعادل داشت و من ماه ها همونجوری روش خوابیده بودم :دی
سلام بهمن جان
ولی چرخ من بدجور شکست… یکدفعه از سمت شانه ی راست حدود ۲۰ تا ۳۰ سانت به شدت افتاد روی زمین. یعنی زهره ترک شدم!!!
بعدش هم به سختییییی تخت رو صاف کردیم و زیرش چهارپایه و کتاب گذاشتیم.
سلام آیدا خانم گل خوبی؟

هر چند یک روز سختی کشیدی و باعث شد این مطلب و پست را برای دوستان به اشتراک بذاری اما برای ما همین روزمرگی های شما اینقدر خوشحال و سرزنده میکنه که خدا می دونه… همین که از احوالات شما آگاه می شویم و همین که با عکسای قشنگتون روی ماهتون را زیارت می کنیم قوت قلبی است… فداتون بشم
سلام آقای محمدی عزیز

ممنون از محبت و لطفتون
سلام. آره من که مدت هاس بلاگ نمیخونم میام به نوشته های شما سر میزنم
سلام دوست خوبم
محبت دارید
سلام فرشته زیبا
امیدوارم که همیشه اینجور بخندی،به نظرم ویلچرت عوض شده مبارک باشه….
سلام دوست خوب و مهربانم

ممنونم.
ممنون از محبتتون
بله درسته
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
سفیر سلامت و امید
سلام دوست خوب و مهربانم



ممنونم که به یادم بودید
خوبم شکر خدا
امیدوارم شما هم خوب و سلامت باشید
بنام پروردگار هستی بخش
به به آیدا خانم . میبینم که تخت میشکونین و اینا
امیدورام در پناه پروردگار شاد و سلامت باشین
سلام دوست خوبم
بله دیگه
ممنون از محبتتون
سلامت باشید
بسیار زیبا مینیوسید