سلام دوستان عزیزم
اول قصد داشتم از بیمارستانی بنویسم که رفتم و بی حاصل و بی نتیجه برگشتم! (لوله ی تنفسی ام عوض نشد…) از بلبشویی که شاهد آن بودم بگویم و از پسرفت خارق العاده ی بخش درمان اظهار تاسف کنم. از اظهار نظرهایی بگویم که قبولشان نداشتم و برای اثبات حرفم دلیل و برهان بیاورم… ولی بعد با خود اندیشیدم که حیف صرف وقت و انرژی… که آخر چه کسی را می خواهم قانع کنم؟ آنکس که باید بشنود، سیستم شنوایی اش، برای دریافت و آنالیز امواج حقیقت سازگاری نیافته است…
و البته انسانیت هایی را دیدم که برای نگارش و بازگو کردنشان، وقت و انرژی که هیچ، ارزش آن را دارد که جان بگذاری… ولی خب، بعضی اولویت ها فعلا مانع از این کار می شود…
سال تحصیلی شروع شده است و من ترم سنگینی را در پیش دارم و هدفم از نوشتن این پست آن است که اعلام کنم از این پس حضورم کمی کمرنگ خواهد شد. دو سه مطلب نیمه کاره در دست دارم که هرگاه تکمیل شدند وبلاگ را به روز خواهم کرد. و به تدریج هم مطالب جدیدی خواهم نوشت…
متاسفم که مدتی است کامنت ها بی جواب می مانند… همین جا از همه ی شما دوستانم تشکر می کنم که همیشه جویای احوال من و پیگیر مطالبم هستید، و بسیار ممنونم بخاطر کامنت های بسیار خوب و حرف های دلنشینتان در پست قبلی…
سعی میکنم زود به زود بیایم؛ چرا که:
ترک اعتیاد به نت ممکن؛
اعتیاد به محبت دوستان، ترک ناشدنی…
این هم تحفه ای از بیمارستان… من و سارا، دست در دست… البته تا یک ثانیه قبل از این عکس، شاخ تو شاخ! دشمنی من و سارا را یادتان نرود
پی نوشت: امیر گرامی، پاسخ سوال شما را هر چه زودتر بصورت کامل و جامع می دهم… ببخشید بخاطر تاخیر…
پی نوشت ثابت: دوست بسیار عزیزی کل مطالب این وبلاگ را، از ابتدا تا پایان سال ۹۱، بصورت پی دی اف یا کتاب الکترونیکی درآورده اند. اگر کسی تمایل دارد که این فایل پی دی اف را به صورت پیوست در ایمیلش دریافت کند تا برای دوستانش نیز بفرستد، ایمیلی به ایمیل زیر بفرستد تا آن را برایش ارسال کنم… متشکرم…
43 پاسخ به سلام دوستان عزیزم…