ماجراهای من و آقای عدالت (قسمت توجیهی) …

امروز از دوست عزیزی کامنتی دریافت کردم، با این مضمون:

باید حرفهای کارشناسان و اون پزشک رو هم شنید و بعد نظر داد..!

این جوری شاید یک طرفه به قاضی رفتن باشد..!

به محض خواندن این کامنت اولین جمله ای که بر زبان ام جاری شد این بود که، “حق با ایشان است”.

من همیشه معتقد بوده ام که باید در هر اختلافی، نظرات دو طرف را شنید. یک لحظه تردید کردم، وجدانم تحریک شد و با خود گفتم: نکند که دارم یک طرفه به قاضی می روم! ولی با یک فلاش بک به گذشته و به یاد آوردن بسیاری از وقایع، به یاد آوردم که من آدمی نیستم که تا چیزی برایم محرز نباشد، کسی را زیر سوال ببرم.

برای این دوست عزیز و هر کسی که ممکن است با خود اینگونه فکر کند که من وقایع را یکطرفه و در جهت مقاصد خود پیش می برم و یا اینکه نمی خواهد یک طرفه به قاضی برود، باید بگویم که من با استناد به نظرات صاحب نظران و پزشکان سرشناس بسیاری، چه در ایران و چه در سراسر جهان و حتی همکاران خود پزشک خاطی، ایشان را محکوم می کنم.

وقتی دو هفته بعد از آن که من دچار آسیب نخاع شدم، همکار جناب پزشک خان در همان بیمارستان، به پدرم می گویند که “ما همه می دانیم که چه بلایی به سر این بچه آورده اند”،

وقتی پرسنل بیمارستان، چه در زمانی که من هنوز در بیمارستان امداد مشهد یا بقول مادرم در آن خراب شده بودم، و همینطور هم اکنون که گاهی پدرم را همچنان در حال تهیه ی دارو و وسایل طبی و مشورت با این پزشک و آن پزشک می بینند، اذعان می کنند که پزشک معالج در مورد من اشتباه و کوتاهی کرده است و یا می گویند که “ما می دانیم با این بچه چه کرده اند” ؛

وقتی امروز همه ی پزشکان به من به چشم یک قربانی نگاه می کنند و با تاسف سر تکان می دهند؛

وقتی هر پزشکی که شرح حال پزشکی و مدارک و عکس های مرا می بیند، بی تردید دلیل ضایعه ی نخاعی در من را Over Traction  که حاصل از نسب غیر اصولی تراکشن است، می داند؛

وقتی پزشکی روسی بر بالینم حاضر می شود و عکسی را که در روز اول در بیمارستان از گردن من گرفته اند نگاه می کند و دور مهره های جابجا شده را که به وضوح در عکس مشخص است خط میکشد، در حالی که پزشک معالج اصلا به آن عکس نگاهی نیانداخته بود که اگر انداخته بود امروز من یک بیمار نخاعی با از کارافتادگی صد درصد نبودم؛

وقتی پزشکی آلمانی پس از آنکه مدارک مرا می بیند، نگاهی به من می اندازد و از افسوس و خشم چنان بر پشت دستش می کوبد که دستش قرمز و متورم میشود؛

وقتی چندین و چند پزشکی در خارج از کشور، که زمانی که من در آی سی یو بودم و والدینم با آن ها در ارتباط بودند همگی در مورد اشتباهات و کوتاهی هایی که در حق من شده است از خشم به خود می لرزیدند،

وقتی که این جمله ” استفاده از لوله ی اینتوبه حداکثر ۷ تا ۱۰ روز مجاز است “، که یک قاعده ی معمول پزشکی است و مانند یک حساب ساده ی دو دو تا چهارتاست در مورد من نقض می شود و این لوله را تا ۴۵ روز از نای من خارج نمی کنند که منجر میشود به تخریب گسترده و غیرقابل جراحی نای و در پی آن تنها شانس یک بیمار نخاعی گردنی، یعنی توانایی تنفس طبیعی و تکلم را نیز از من می گیرند؛

وقتی بیماری از درد صدای عربده هایش در بخش می پیچد و به جای آنکه ببینند مشکلش چیست، متهم اش می کنند به تمارض برای جلب توجه و وقتی که کار از کار گذشت و فهمیدند که بیمار واقعا راست می گفته، با وقاحت تمام سرپرستار بخش می آید و از مادرم طلب بخشش می کند،

و چندین و چند مورد دیگر…

باید بگویم که من با استناد به همه ی این ها و بسیاری موارد دیگر ایشان را محکوم می کنم. این من نیستم که یکطرفه به قاضی می روم، بلکه این ،بظاهر عدالتمردان، هستند که طرف یک نفر را می گیرند. طرف آن کسی را که از مزیت همکار بودن با آنان برخوردار است. خود این کارشناسان هم می دانند که حقیقت چیست ولی به گمانم که همه از وضع دادگاه ها با خبرند، پس بدانید که تا کسی، حداقل من، از دست بی عدالتی به خرتلاغش نرسیده باشد، نمی آید در ملاء عام خصوصی ترین مسائل زندگی اش را بازگو کند و روح و روان دیگران را بیازارد.

(توضیح: خرتلاغ لغت بی ادبانه ای نیست. یعنی حنجره)

فکر کنم این توضیحات لازم بود. من کاملا به آن دوست عزیز حق می دهم و به نظرشان احترام می گذارم. و از ایشان متشکرم که به من تلنگری زدند تا من این توضیحات ضروری را بیان کنم. دوست عزیز، باور کنید که قصد من تندی کردن با شما نیست، قصد من تنها توجیه همگان است. اگر لحن توضیحاتم خشن بنظر می رسد، بدانید که اولا من در هنگام نوشتن این توضیحات اصلا خشن نبوده ام و ثانیا این توضیحات در جواب به کامنت شما نیست. اتفاقا من از شما متشکرم.

در ضمن، کامنت شما را تایید نکردم. با خود گفتم که شاید دوست نداشته باشید. اگر بخواهید تاییدش می کنم.

این نوشته در ماجراهای من و آقای عدالت ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

145 پاسخ به ماجراهای من و آقای عدالت (قسمت توجیهی) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Click to Insert Smiley

SmileBig SmileGrinLaughFrownBig FrownCryNeutralWinkKissRazzChicCoolAngryReally AngryConfusedQuestionThinkingPainShockYesNoLOLSillyBeautyLashesCuteShyBlushKissedIn LoveDroolGiggleSnickerHeh!SmirkWiltWeepIDKStruggleSide FrownDazedHypnotizedSweatEek!Roll EyesSarcasmDisdainSmugMoney MouthFoot in MouthShut MouthQuietShameBeat UpMeanEvil GrinGrit TeethShoutPissed OffReally PissedMad RazzDrunken RazzSickYawnSleepyDanceClapJumpHandshakeHigh FiveHug LeftHug RightKiss BlowKissingByeGo AwayCall MeOn the PhoneSecretMeetingWavingStopTime OutTalk to the HandLoserLyingDOH!Fingers CrossedWaitingSuspenseTremblePrayWorshipStarvingEatVictoryCurseAlienAngelClownCowboyCyclopsDevilDoctorFemale FighterMale FighterMohawkMusicNerdPartyPirateSkywalkerSnowmanSoldierVampireZombie KillerGhostSkeletonBunnyCatCat 2ChickChickenChicken 2CowCow 2DogDog 2DuckGoatHippoKoalaLionMonkeyMonkey 2MousePandaPigPig 2SheepSheep 2ReindeerSnailTigerTurtleBeerDrinkLiquorCoffeeCakePizzaWatermelonBowlPlateCanFemaleMaleHeartBroken HeartRoseDead RosePeaceYin YangUS FlagMoonStarSunCloudyRainThunderUmbrellaRainbowMusic NoteAirplaneCarIslandAnnouncebrbMailCellPhoneCameraFilmTVClockLampSearchCoinsComputerConsolePresentSoccerCloverPumpkinBombHammerKnifeHandcuffsPillPoopCigarette